فرمانده مخترعی که قاسم سلیمانی لقب "سردار فاتح" به او داد
به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج به نقل از دفاع پرس، شهید حاج مهدی زندی نیا در سال 1337 در کرمان به دنیا آمد. مهدی به واسطه شغل پدر کار فنی را به مرور زمان فرا گرفت که در جبهه بسیار موثر بود. بعد از گذراندن دوران دبیرستان در رشته ریاضی برای ادامه تحصیل در رشته راه و ساختمان وارد کرمان شد. و با شروع جنگ درس را رها، عازم جبهه حق علیه باطل شد. در جبهه مسئولیت فرماندهی تیپ ادوات لشکر 41 ثارالله را به عهده داشت ودر سال 65 به عنوان پاسدار نمونه انتخاب و در همان سال در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
دانشمند جنگ
میتوان به سردار شهید مهدی زندینیا لقب دانشمند جنگ را بدهیم. او دارای 24 عنوان اختراع و در حدود 12 مورد ابتکار و نوآوری بر روی سلاحها و تجهیزات جنگی میباشد که همه ابداعات و اختراعات او در جبههها مورد استفاده تمامی رزمندگان قرار گرفته و به تأیید کارشناسان نظامی رسیدند.
دکتر اسماعیل نجفیاقدم از اعضای هیئت علمی دانشگاه سهند استان آذربایجان شرقی در مورد ایشان میگوید:
"اولین بار که مهدی زندینیا را
دیدم با چهرهای علمی و متخصص آشنا شدم که تحصیلات کامل دانشگاهی نداشت
اما بیش از هر صاحب مدرکی دارای تخصص بود و از مسائل فنی سر در میآورد.
معمولأ جمله زیبایی داشت بدین مفهوم که لازم نیست نیازهای جنگ را مخفی و
در دل خودمان نگاه داریم. ما باید کاستیها را با بیان مقبول به اهل تخصص
ارجاع دهیم و از هر راهی به دنبال رفع آنها باشیم. من انتظار ندارم
اساتید دانشگاه تفنگ در دست بگیرند و در مقابل دشمن بجنگند. بلکه آنها
میباید مدتی به جبهه بیایند و با مشکلات مواجه شوند و گرفتاریهای مختلف
علمی و تاکتیکی و تخصصی را ببینند و به فکر راه چارهای برای آنها باشند".
پنج طرح مهم
در مرکز تحقیقات کارمان را بر روی طرحهای مختلف آغاز نمودیم. مجموع طرحها به حدود 55 مورد رسیدند که حدود سی طرح را به اجرا گذاشتیم و در نهایت 24 طرح به ثمر نشست. من اگر بخواهم مهمترین طرحها را از بین این بیست طرح اجرا شده بیان نمایم، میتوانم بگویم که پنج طرح از اهمیت بسیار فراوانی برخوردار بودند و در نبردهای بعدی عامل وارد آمدن تلفات فراوانی بر دشمن شدند.
تا صبح از سرما لرزید
او لباسهایش را خودش میشست و در شستن ظروف غذا هم کمک میکرد. آن فرماندهی مقتدرانه وی با این رفتارهای متواضعانه همه را کلافه کرده بود. در قول و عمل الگوی همه نیروها بود و در میدان نبرد حضور مداوم داشت.
روزی تعدادی نیروی تازه وارد از اهواز به منطقه ذلیجان که در مقطعی از جنگ محل استقرار تجهیزات و نیروهای ادوات بود، وارد شدند. این رزمندگان نیازمند آموزش بودند و من هم در آنجا مسئول بودم. نیروها را در چادرها جا داده و سازماندهی کردیم. همان شب مهدی زندینیا از اهواز نزد ما آمد تا از نحوه استقرار آنها مطمئن شود. او وارد اولین چادر شد و از نیروها سؤال کرد به هر کدامتان چند پتو واگذار شده؟
جواب دادند سه عدد. آن شب سرد زمستانی مهدی زندینیا به اهواز بازنگشت و در همین مرکز آموزش نزد ما ماند و به رغم وجود تعداد زیادی پتو که در سنگر فرماندهی گذاشته بودیم، اما فقط از سه پتو استفاده کرد. ما خودمان هر کدام چند پتو بر رویمان میانداختیم و از ایشان خواستیم او هم برای گرم ماندن همین کار را بکند. اما تا صبح از سرما لرزید ولی از پتوی بیشتری استفاده نکرد. به ما هم چیزی نگفت و صبح رفت.
هر کس باید با تخصص خودش بجنگه
آمده بود سوسنگرد ولی اسلحه نداشت. گفتم : نگران نباش، یکی برات جور میکنم.
جور نکردی هم مشکلی نیست. من فکر می کردم به این جا اومدم و جنگیدن حتما باید تفنگ داشت، در حالی که این فکر مال زمانهای قدیمه که سربازان رو به روی هم میایستادند و می جنگیدند. حالا جنگ تخصصی شده و هر کس باید با تخصص خودش بجنگه.
رفت و با چند متر سیم، چند تلفن هندلی و سی – چهل تا کلید و پریز تمام سنگرهای سطح شهر را به هم وصل کرد تا با هم در ارتباط باشند.
پوتینهای همه را واکس زد و بی خداحافظی رفت
همهی بچهها از شدت خستگی یک گوشه افتادند و بعضیهایشان همان طور نشسته به خواب رفتند. من هنوز به خواب نرفته بودم که شنیدم مهدی گفت اگه صبح ندیدمت حلالم کن ...
صبح با سرو صدای بچه ها بیدار شدم.
پرسیدم ! چی شده؟
گفت : آقا رو ... چی شده؟!
ماهر دستهایش را به هم زد و گفت: آقای زندی کلهی سحر همه ی ما رو شرمنده کرد. لباسهای گلی همه رو شست و پهن کرد توی آفتاب، پوتینهای همه رو هم واکس زد و بی خداحافظی رفت.
بخاری
مسئول تدارکات آمد پیشم تا از مهدی شکایت کند. خیلی عصبانی بود و میگفت: اتاقش سرد و مرطوب بود، از اهواز براش بخاری برقی خریدم ولی باهام دعوا کرده که چرا این کار را کردی؟ با کدام پول خریدی و چرا بی اجازه؟
هر چی بهش گفتم سرما میخوری، جواب میداد: من برای گرم شدن از پتو استفاده میکنم. هر وقت اون بسیجی که توی سنگر میخوابه بتونه از بخاری استفاده کنه... من هم استفاده میکنم.
سردار فاتح
گفتم: خسته نشدی؟ بیا بریم یه آب و هوایی تازه کنیم و برگردیم.
گفت: شماها چه تون شده. این دو روزه هر کس منو میبینه میگه خسته نشدی؟ برو استراحت کن و برگرد. گفتم: امروز حاج قاسم هم میگفت: نیروهات را سرو سامان بده و یک هفتهای برو و برگرد.
خبر را خودم به حاج قاسم داده بودم. گفته بودم: خبر تلخیه، من توان دادن خبرهای تلخ و ناگوار را ندارم.
حاج قاسم اشک تو چشماش حلقه شده بود و با صدایی که از بغض می لرزید، گفت: فکر میکنی من دارم؟ اگر بچهی خودم این طور شده بود وجدانم راحتتر بود. من چطور این خبر را به یک سردار فاتح بدم؟ ندیده بودم فرماندهی لشکرمان این طور گریه سر بدهد. شبهای دعا و مناجات و نوحه و سینه چرا، ولی در این حال هرگز. و بالاخره دادن این خبر شوم را به خودم واگذار کرده بود: تورفیق صمیمیاش هستی. بهتر از هرکس میتونی بهش روحیه بدی.
گفت:چیه؟ زدم زیر گریه. گفتم: مهدی من تحمل دادن خبرهای تلخ را ندارم.
و بازمثل بچهای زار زار گریه کردم. گفت: تو که تحمل نداری، چرا میخوای بدی؟ گفتم:چاره چیه. به من گفتند بگو، میگم.
دست کشید روی سرم و خاک سرم را تکاند: نمیخواد خودتو اذیت کنی و بگی. خودم همه چیزه میدونم.
خشکم زد: تو چی میدونی؟
اسلحهاش را شانه به شانه کرد: مگه در مورد فوت سعید نمی خوای بگی؟
گفتم: ب...بله!
آه بلندی کشید: سعید پیمانهی عمرش پر شده بود و صلاح خدا بوده که از دنیا بره. مثل همهی شهیدا که امانت هستند پیش پدر و مادرشون. سعید هم امانت خدا بود. خدا خودش داد و خودش هم گرفتش. اینکه ناراحتی نداره.
من زبانم بنده آمده بود. با نگاهم پرسیدم: پس تو میدونستی؟ میدونستی و خودت را به ندونستن زده بودی؟
جواب سوال را با دو چکه اشک داد و زود با چفیه پاکشان کرد. دست زد پشت کمرم. تو برو مراد. اگه از من پرسیدند بگو کاراشه ردیف میکنه و میآد. بگو رضایت بدید راننده آزاد بشه و به کارش برسه. بگو که سعید امانت بوده و کسی حق گریه کردن نداره. جبهه هم اینجا بیشتر به من نیاز داره.
یه چیز دیگه هم بگو. بگو پشت مهدی از این خبر شکست ولی خم به ابرو نیاورد، تا دشمن دلشاد نشه.
طرحهای منتخب در تحقیقات ادوات در دوران دفاع مقدس شهید زندی نیا
-تجهیز نفر بر آبی خاکی به خمپاره انداز 120 میلی متری با تنظیم زاویه آتش مکانیزه
-سکوی شلیک متحرک تفنگ 106 میلی متری
- سنگرهای سبک باقابلیت حمل و برپائی آسان
- نوار پر کن مکانیزه پلامینا
- دکل دیده بانی تاشو روی آب
- دکل بلند دیده بانی با پایه مختلط آبی و کف هور
- سیستم آتش باری دوجین خمپاره 60 میلی متری ضدکمین
- سیستم کالیبراسیون سیار تفنگهای 106، 82 و 73 میلی متری
- طرح تولید انبوه گلوبند دوشکا(چرخ دار نمودن دوشکا)
- سیستم آتش الکترونیکی مینی کاتیوشا
- سیستم مخابرات امن اختصاصی یگانهای آتش منحنی و مرکز تطبیق آتش
- دوربین کنترل از راه دور مدار بسته دیدبانی
- زیرسازی خمپاره با لاستیک
- زیرسازی خمپاره با قالب بتونی
- زیرسازی خمپاره با پل شناور
- نصب خمپاره روی اساکره
- زیرسازی خمپاره با بتون ریزی
- چهار پایه خودرویی راکت انداز 107 م م ( 360 درجه )
- چهار پایه زمینی راکت انداز 107 م م ( 360 درجه )
- جیپ زرهی فرماندهی
- دکل دیده بانی بالا رونده
- آرپی جی 7 پریسکوپی
- دوربین پریسکوپی با آینه و لوله