اختلافات نظری و اعتقادی وهابیان با سائر مسلمین (1)
معیار کفر و ایمان:
وهابیان برای شناخت مسلمان از کافر معیار خاصی را که با برداشتهای خاص
خودشان تراشیدهاند قرار دادهاند بطور که دایره تکفیر در این دیدگاه
بسیار وسیع و کافر و مشرک خواندن دیگران بسیارسهل و آسان تلقی میشود وبه
عبارتی هرکسی که با عقاید آنها موافق باشد مسلمان و چنانچه با فتاوا و
دیدگاهای آنها همگام نباشد اگر چه شهادتین را به زبان جاری نماید از نظر
آنها کافر و مشرک قلمداد میشود و خون و اموالشان حلال و ذبیحه آنان حرام
دانسته میشود، در این جا برخی از فتاوای آنان را به عنوان نمونه
میآوریم:
1-شیخ عبدالعزیز بن باز: «دعا از مصادیق عبادت است و هرکس
درهر بقعهای از بقعههای زمین بگوید: یا رسول الله، یا نبی الله، یا محمد
به فریاد من برس، مرا دریاب، مرایاری کن، مرا شفا بده، امتت را یاری کن،
بیماران را شفا بده، گمراهان را هدایت فرما، یا امثال اینها، با گفتن این
جملهها برای خدا شریک در عبادت قرار داده و در حقیقت پیامبر (صلی الله
علیه وآله وسلم) را عبادت نموده است ...» (1) .
2-صنعانی: «توحید عبادی
خالص هنگامی است که دعا، استغاثه، نذر، قربانی، رکوع، سجود، طواف، و هر
نوع تعظیم وخشوع برای خدا باشد و هرکس یکی از این اعمال را برای مخلوق زنده
یا مرده انجام دهد اعم از اینکه آن مخلوق جماد باشد یا پیامبر، فرشته، ولی
وهرکه وهرچه باشد، آن، شرک است و خارج شدن از حدود توحید عبادی! و چنین
اشخاصی خونشان مباح و دارائیشان برای ما حلال است» . (2) .
3- همو در
جای دیگرمی گوید: «هرکس از مخلوقی یاری و کمک طلبد این عمل او شرک در عبادت
محسوب میشود و کنندة این کار پرستندة آن شخص میباشد اگرچه به زبان موّحد
باشد چون مشرکین نیز بوجود خدا اعتراف داشتند و به او تقرب می جستند ولی
معذلک این اعتقادات واین اعترافات آنان را از نتائج شرک دور نساخت و مانع
از آن نشد که خونشان ریخته شود وفرزندانشان اسیر گردد و اموال
ودارائیشان به غارت رود» . (3) بنا بر این از دیدگاه وهابیان کسی که
شهادتین را جاری کند و منکر ضروریات دین نباشد اما از دیدگاهها ونظریات
آنها پیروی نکندکافر، مشرک، مهدورالدم، و مالش حلال شمرده میشود در حالی
که مسلمانان همگی معتقدند هر کس شهادتین را بر زبان جار کند، مال وخونش
محفوظ ومحترم است. (4) و در روایات نیز از تکفیر مسلمانی که اقرار بر
شهادتین نموده نهی شده؛ خصوصا کسانیکه اهل عمل به فرایض دینی نیز هستند
اینک به برخی از آ نها اشاره میشود:
(1) پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «اهل ملت خود را تکفیر نکنید، اگرچه گناه کبیره انجام میدهند» . (5)
(2) «هر مسلمانی که مسلمان دیگر را تکفیر کند، اگر واقعا کافر باشد اشکالی ندارد و الّا خودش کافر میشود» . (6)
(3) و نیز فرمود: «به جهت گناه اهل لا اله الّا الله را تکفیر نکنید؛ زیرا
کسی که چنین کند، خودش به کفر نزدیک تراست» . (7) (4) بخاری از رسول اسلام
(صلی الله علیه وآله وسلم) نقل میکند که فرمود: «من مأموریت داشتم با
مردم پیکار کنم تا آنان کلمه توحید را بر زبان برانند، به رسالت محمدی (صلی
الله علیه وآله وسلم) شهادت دهند، نماز بخوانند، قبله ما را بپذیرندو طبق
دستور اسلام ذبح کنند و وقتی این کارها را کردند خون و مالشان محترم
خواهدبود». (8)
سید محسن امین میگوید: «از احادیث استفاده میشود کسی
که اظهار شهادتین کند حکم به مسلمان بودنش میکنیم مگر آنکه دلیل قطعی بر
خلاف آن به ثبوت برسد». (9)
اجتهاد
وهابیان به اصل اجتهاد آزاد بطور نسبی معتقد هستند وتقلید از مذاهب چهار
گانه را بطور مطلق لازم نمیدانند، بلکه در برخی موارد بر خلاف آن مذاهب
اجتهاد میکنند. محمدبن عبد اللطیف، یکی از نوادگان محمدبن عبد الوهاب در
اواخر رساله پنجم از رسائل «الهدیة السنّیة» مینویسد: «مذهب ما، احمدبن
حنبل است وما مدعی اجتهاد وطرفدار آن نیستیم، ولی اگر سنت وحدیث صحیحی از
پیامبر بر ما معلوم گردد، بدان عمل میکنیم وسخن هیچ کس را بر آن مقدم
نمیداریم». (10)
عبدالله پسر محمدعبدالوهاب در رساله دوم از رسالههای
مزبور گوید: «ما مدعی اجتهاد مطلق نیستیم و چنین چیزی شایسته هم نیست اما
هر گاه نص ودلیل روشنی از کتاب و سنت که نسخ نشده و تخصیص هم نخورده است و
با نص قویتر دیگری تعارض ندارد نزد ما به ثبوت رسد ویکی از ائمه چهار گانه
به آن عقیده داشته باشند ما آن دلیل روشن را گرفته و از مذهب خود دست برمی
داریم مثلا در مسئله ارث جد و برادران، جد را مقدم میداریم اگرچه مخالف
مذهب حنبلی باشد». (11)
این در حالی است که مذاهب چهار گانه «حنفی،
حنبلی، مالکی وشافعی» اجتهاد را جایز نمیدانند اما وها بیون بر خلاف نظر
آنها قائل به انفتاح باب اجتهادند وحرف فقهای مذاهب چهار گانه را که
میگویند اجتهاد بعد از چهار مذهب جایز نیست، باطل میشمارند و انکار
اجتهادرا به جهل و نادانی نسبت میدهند، چنانکه محمدبن اسماعیل صنعانی
معاصر ابن عبدالوهاب و یکی از بنیان گذاران مذهب وهابیت مینویسد: «فقهای
مذاهب اربعة، اجتهاد بر خلاف آن مذاهب را جایز نمیشمارند، ولی این سخنی
است نادرست که جز شخص جاهل ونادان لب به آن نمیگشاید». (12)
تجسیم خداوند
یکی از مسائل مورد اختلاف متکلمان مسأله تجسیم و جسمانیت خداوند است
شیعه امامیه با استناد عقلی و نقلی (قرآن و روایات) بالاتفاق و همیشه قائل
به تنزیه خداوند متعال از جسمیت است در بین اهل سنت اکثر متکلمینشان نیز
به نفی و تنزیه جسمیت خداوند قائلند و لی عدهای دیگر از جمله فرقه وهابیت
با این نظریه نفی جسمیت خداوند مخالفند و با استدلال به ظاهر برخی آیات و
روایات، برای خداوند جسم وجهت اثبات کرده و میگوید خداوند قابل رؤیت حسی
است. (13)
چنانکه ابن تیمیه در کتاب «الفتاوی» میگوید: «آنچه که در
قرآن و سنّت ثابت شده و اجماع واتفاق پیشینیان بر آن است حق میباشد. حال
اگر از این امر لازم آید که خداوند متصف به جسم بودن شود اشکالی ندارد؛
زیرا لازمة حق نیز حق است» . (14)
ابن عبد الوهاب در کتاب التوحید نیز
برای اثبات انگشتان برای خدا به روایتی از ابن مسعود تمسک جسته و نقل
میکند: دانشمند یهودی در حضور پیامبر عرض کرد:
ای محمد! ما (درکتابهای
خویش) در یافتیم که (روز قیامت) خداوند تمام آسمانها را بر یک انگشت،
زمین رابر یک انگشت ودرخت هارا بر یک انگشت، آب را بر یک انگشت، خاک را بر
یک انگشت ودیگر آفریده هارا بر یک انگشت قرار داده و میفرماید: «تنها من
پادشاهم» . پیامبر (ضمن تصدیق این گفته) خندید؛ به گونهای که دندان مبارکش
نمایان گشت. سپس این آیه مبارکه را تلاوت فرمودند: «ماقَدَرُوااللّهَ
حَقَّ قَدرِهِ وَالأرضُ جَمِیعََا قَبضَتُهُ یَومَ القِیامَةِ ... » (زمر:
67) ؛ وخدارا آن چنان که باید به بزرگی نشناختهاند وحال آنکه روز قیامت
زمین یکسره قبضه (قدرت) اوست. (15) وی پس از نقل روایتهای متعدد در جهت
اثبات اعضا وجهت برای خداوند، از مجموع آن چنین استدلال و نتیجه میگیرد
که:
«رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتههای دانشمند یهودی را
با تبسم تأیید کرد واین حدیث بر اثبات دست برای خداوند صراحت دارد» . (16)
اما علماء و متکلمین اهل سنت با این گونه فتواها و نظریات او مخالفت نموده
و آن را جسارت به مقام عزیز و اقدس حضرت حق (جلت عظمته) دانسته و ابن
تیمیه را مورد مذمت قرار داده است که در این جا حرف برخی از علمای اهل سنت
از باب نمونه میآوریم: شیخ محمد برلسی: «ابن تیمیه_ که خداوند با او به
عدالتش رفتار کند _ قدم جسارت فرا نهاده و بیان حرمت سفر کردن برای زیارت
پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) را کرده ... حتی از اینها هم قدم بالاتر
گذارده و تجاوز به جناب حق اقدس که مستحق نفیسترین کمال است کرده است و
دیوار کبریائیت و جلال خدا را شکافته است و با ادعای جهت داشتن وجسم بودن
خدا در مقام اثبات منافی عظمت و کمال خدا برآمده است» . (17) ابن حجرهیثمی
مکی شافعی در کتاب «جوهرالمنظم فی زیارة القبرالمکرم» اورده است: «ابن
تیمیه به جناب مقدس حق تجاوز کرده است و دیوار عظمت او را شکست به آنچه
برای عامه مردم بر روی منبرها از دعوای مانند جهت داشتن خداوند و جسمیت
داشتن او بیان کرد» . (18)
انکارفضائل انبیاء و اولیای الهی
یکی از مسائل که وهابیون با سائر طوایف مسلمین اختلاف دارد مسئله داشتن
سلطه غیبی اولیا و پیامبران الهی است آنان معتقدند اگر کسی از اولیای خدا
چه در زمان حیات و بعد از فوتشان در خواست حاجتی مانند شفای مریض، اداء
قرض، پیدا شدن گمشده و ... کند این کار ملازم است با باور داشتن برخورداری
مسئول و در خواست شونده از نیرو و سلطة غیبی که بر نظام طبیعی وقوانین جهان
خلقت حاکم است و چنین اعتقادی برای غیر خدا مساوی با الوهیت مسئول و در
خواست شونده است و این شرک خواهد بود. (19)
از نظر وهابیها نه عیسی
ابن مریم میتواند مریض را با اذن خدا شفا دهد ونه آصف ابن بر خیا میتواند
تخت بلقیس را حاضر کند. نه سلیمان فهم، درک زبان مورچه را دارد ونه پیامبر
اکرم میتواند از آینده «غیب» خبر دهد. (20)
سائر مسلمین با توجه به
آیات قران کریم که در این باره وارد شده است، همهی موارد را قبول دارند
(21) . اساس اشتباه این است که آنان تصوّر کردهاند اعتقاد به سلطة غیبی در
افراد-مطلقا- باعث شرک و دوگانه پرستی میگردد، اما دقت نکردهاند که دو
نوع اعتقاد به سلطه غیر را میتوان تصورکرد:
1-اعتقاد به سلطة طولی
یعنی سلطه متکی و وابسته به سلطةخدا 2- اعتقاد به سلطة عرضی یعنی سلطة
مستقل و جدا از سلطةخدا، انچه مایه شرک است دومی است وآنچه ما به آن اعتقاد
داریم نوع اول است واشکال ندارد؛ زیرا اولا اگر خالق ومخلوق در اموری با
یکدیگر مشترک باشند، این امر با تنزیه باری تعالی منافات ندارد، در صورتی
که باز گشت این اموربالإصاله به خداوند متعال باشد. ثانیا از قانون فلسفی
بنام قانون «علیّت و معلولیّت» یعنی هر پدیدهای برای خود علتی دارد که
وجود آن بدون علت آن امکان پذیر نیست و در نتیجه هیچ پدیدهای در جهان بدون
علت نمیباشد نیز خارج نشدهایم زیرا کرامات ومعجزات اولیا نیز بدون علت
نیستد تنها چیزی که هست علت مادی و طبیعی ندارند و این غیر از این است که
بگویم برای آنها علتی نیست.
ثالثا ازهمه مهمتر و بهترین دلیل برای یک
مدعا، وقوع آن است که خداوند متعال بطور متعدد از این گونه سلطه غیبی طولی،
برای اولیاء خویش در قرآن مجید خبر داده است مانند سلطة غیبی حضرت یوسف،
(22) حضرت موسی، (23) حضرت سلیمان، (24) و حضرت مسیح (25) و دهها روایات
واحادیث که از چنین نیروی غیبی طولی حکایت دارد. زیرا خداوند سبحان به هر
کس که بخواهد و آن گونه که اراده کند تفضّل کرده و او را تکریم میکند و
مقام او را از دیگر افراد بشر بالا میبرد، به یکی مقام شفاعت میدهد به
دیگری علم غیب میدهد به برخی دیگر ید بیضایی و یا دم مسیحایی. وهابیون بعد
از مردن اولیاء الهی کوچکترین مقام وفضیلتی قائل نبوده و حتی جماد را بر
آنان ترجیح میدهند و حتی برای افضل مخلوقات وسرور کائنات حضرت پیامبر (صلی
الله علیه وآله وسلم) اسلام نیز معتقد است که بعد از مردنش قادر بر شنیدن
نیست و هیچ کاری از او بر نمیآید لذا در خلاصة الکلام آمده:
«محمدبن
عبدالوهاب میگفته که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ناشنوا است و برخی
از پیروان او گستاخانه اظهار داشته و گفتهاند که عصای دست من در حال کنونی
از شخص پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بهتر است چون با آن عصا لا اقل
ماری را میکشم و بهرههای گوناگون میبرم ولی محمد (صلی الله علیه وآله
وسلم) مرده است ودر وجودش سود ونفعی نیست و او سخنی را نمیشنود! این سخنان
در حضور پسر محمدبن عبدالوهاب گفته شده است و او تایید واظهار خوشنودی
میکرده است» . (26) وهابیون برای قبور و مراقد انبیاء واولیای الهی نیز
هیچ گونه احترامی قائل نبوده و از بین بردن آنها را لازم میدانند و قبر
مطهر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اسلام را بزرگترین بت میدانند، لذا
سید محسن امین آورده است: « ... ونیز معتقدند که مسافرت به عزم زیارت قبر
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اسلام حرام است و ویران کردن ضریح وگنبد
او لازم و تبرک جستن از قبر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و بوسیدن و
دست کشیدن روی آن حرام است، وهابیها با کمال صراحت میگویند قبر وضریح
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بتی است از بتها بلکه بزرگترین بت است و
در بارة دیگر پیامبران و صالحان نیز همین عقیده را دارند» . (27)
انکار
فضائل مسلّم اهل بیت عصمت وطهارت که در صحاح و مسانید اهل سنت وارد شده
است یکی اصول اعتقادات ابن تیمیه می باشد. وی در کتاب خود به نام منهاج
السنة (28) احادیث مربوط به فضائل ومناقب امام امیرالمؤمنین علی (علیه
السلام) و خاندانش را بدون ارائه مدرکی، انکار میکند و همه را مجعول
میداند. برای نمونه وی میگوید: الف) نزول آیه «انما ولیکم الله ورسوله
... . .» (29) در بارة علی، به اتفاق اهل علم دروغ است (30) . این در حالی
است که بیش از 64 محدّث و دانشمند، به نزول ان در بارة امام علی (علیه
السلام) تصریح کردهاند. (31)
ب) وی نزول آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا
الا المودّة فی القربی» (32) را در بارة خاندان رسالت تکذیب میکند، (33)
در حالی که بیش از 45 محدّث و دانشمند آن را نقل کردهاند. (34)
زیارت قبور اولیاء الهی
زیارت قبور اولیای الهی یکی دیگر از مسائل اختلافی بین مسلمین و گروه
وهابیت است زیرا مسلمانان در طول تاریخ اسلام بر جواز؛ بلکه استحباب سفر
برای زیارت قبور اولیای الهی اجماع داشتهاند. اما از ناحیة ابن تیمیه
ممنوع شد؛ زیرا وی اولین کسی است که از این مسئله جلوگیری کرده است وشدیدا
با ان مقابله نمود وبه حرمت آن بطور مطلق فتوا داد لذا در این باره
میگوید: «تمام احادیثی که از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد
زیارت قبرش وارد شده ضعیف بلکه جعلی میباشد» . (35) همو در جای دیگر
میگوید: «هرکس قبر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و غیر او (از اولیا
وصالحان) را زیارت کند، به غیر خدا رو آورده و به خداوند شرک ورزیده است،
پس این عمل حرام و شرک به خداوند است» . (36)
بعد از او شاگردان
وپیروانش این نظر را دنبال کرده و تا زمان محمد بن عبدالوهاب ادامه داشت،
وهابیان امروز چنین معتقدند که حرکت کردن از وطن به قصد زیارت حرام و بدعت
شمرده میشودام اگر کسی برای حج آمده باشد آنگاه بطور ضمنی قبر پیامبر
(صلی الله علیه وآله وسلم) را نیز زیارت کند اشکال ندارد؛ لذا اعضای
استفتای دایمی وهابیان در ضمن فتوایی چنین اعلام کردند: «شدّ رحال برای
زیارت قبور انبیاء وصالحین و غیر آنان جایز نیست بلکه این عمل بدعت است» .
(37) اما در کتب فقهی علمای فریقین موارد بسیاری وجود دارد که زیارت قبور
مومنین را نه تنها حرام نمیدانند بلکه آن را مطلوب و مستحب میدانند علامه
امینی در بحث تحت عنوان «گفتار بزرگان چهارگانه پیرامون زیارت قبر پیامبر
(صلی الله علیه وآله وسلم) حدود چهل قول از علمای اهل سنت را پیرامون زیارت
وترغیب زیارت قبر پیامبر آورده و از جمله دارد:
قاضی عیاض مالکی
متوفای سال 544 هجری در «الشفا» گفته است: و زیارت قبر پیامبر (صلی الله
علیه وآله وسلم) اکرم سنت مورد اتفاق همه مسلمین است ودارای فضیلت مورد
ترغیب است، آنگاه مقداری احادیث را نقل کرده سپس اضافه میکند که اسحاق بن
ابراهیم فقیه گفته است: از چیزهای که همواره از شأن حاجی بوده زیارت کردن
مدینه و تصمیم بر انجام امور زیر بوده است: نماز خواندن در مسجد پیامبر
(صلی الله علیه وآله وسلم) ، تبرک به دیدن روضه مبارکه و منبر وقبر و محل
جلوس و موضع دستها وپاهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و ستونی
که پیامبر به آن تکیه داده و جایی که جبریل بر وی نازل می شد. (38) علامه
در جای دیگر مینگارد:
امام ابن الحاج محمد قیروانی مالکی متوفای
737هجری در کتاب «المدخل» در فصل زیارت قبور ج1 ص257 میگوید: اما بزرگداشت
مقام انبیاء علیهم السلام کنار قبورشان به این است که زائر از راه دور یا
نزدیک تصمیمی زیارت آنان را میگیرد و به سوی قبور آنان میشتابد وقتی
کنار قبور آنان قرار گرفت سعی کند که با ادب واحترام و خضوع و خشوع وارد
شود پس بوسیله آنها به خدا در مورد قضاء حوایج و آمرزش گناهان توسل جوید و
بداند که خواسته هایش بر آورده خواهد شد چون آنان در گشوده خدایند و سنت
خدا بر این جاری شده که حوائج را بدست آنان و بوسیله آنان بر آورد. (39)
علی
اصغر رضوانی میگوید: علمای اسلامی از همه طوایف و مذاهب نه تنها بر جواز،
بلکه بر رجحان واستحباب آن اتفاق دارند و از باب نمونه نظرات ذیل را
میآورد:
1-قسطلانی: «مسلمانان اجماع بر زیارت قبور دارند؛ آن گونه که
نووی حکایت کرده است. و ظاهریه آن را واجب میدانند. پس زیارت قبر پیامبر
(صلی الله علیه وآله وسلم) به دلیل عام وخاص مطلوب است». (40)
2-. قاضی
سبکی: «بدان که علماء بر استحباب زیارت قبور اجماع کردهاند، بلکه برخی از
ظاهریه قائل به وجوب آن به جهت حدیث مذکور شدهاند. و از جمله کسانی که
اجماع مسلمانان بر استحباب را حکایت کرده، ابوزکریای نووی است» . (41)
جعفر
سبحانی مینگارد: استحباب زیارت قبور در تمام مذاهب فقهی امری مستحب است و
در این باره روایات آمده است حتی خود حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله
وسلم) گاهی قصد بقیع میکرد و هر گاه وارد این سر زمین میشد، به آنان چنین
خطاب میکرد: «درود بر شماای ساکنان خانه افراد با ایمان، خداوند آنچه را
به شما وعده داده فردا به شما عطا فرماید. شما میان مرگ و رستاخیز به سر
میبرید و ما نیز به شما خواهیم پیوست. پروردگارا! اهل بقیع را بیامرز» .
(42) وهابیان زیارت قبور انبیاء واولیا را حرام وحتی سفر به قصد زیارت ان
بزرگواران را نیز حرام میدانند، ولی مذاهب چهار گانه بالاترین ثواب را
برای زیارت قبر نبی قائلند و مسافرت برای آن را نیز حرام نمیدانند. (43)
قسم خوردن به غیر خداوند
قسم خوردن به غیر خدا یک از مسائل حرام وشرک آور نزد وهابیان محسوب
میشود. ابن تیمیه میگوید: «علما اتفاق نمودهاند که قسم به غیر خدا منعقد
نمیشود» . (44) همو میگوید: «قسم خوردن به غیر خداوند مشروع نیست؛ زیرا
ازآن نهی شده است یا به نهی تحریمی و یا به نهی تنزیهی. وعلما در این مسئله
بر دو قولاند و قول صحیح، نهی تحریمی است» . (45)
صنعانی مینگارد:
«همانا قسم به غیر خداوند، شرک کوچک است» . (46) وهابیان با این استدلال که
چیزی که به آن قسم خورده میشود باید از آنچه بر او قسم خورده میشود اعظم
باشد، پس لازمة قسم به مخلوق بر خدا آن است که مخلوق از خالق اعظم باشد.
و
نیز استدلال کردهاند که قسم دادن خداوند را به حق مخلوقات جایز نیست زیرا
مخلوق خدا بر خداوند هیچ گونه حقی ندارند. اما باید به آنها جواب داد که
لازمة قسم به چیزی و یا کسی بر خداوند آن است که آنچه به آن قسم خورده
میشود، نزدخداوند محترم باشد نه اینکه از خدا اعظم باشد. و همچنین ما قائل
نیستیم که مخلوق خدا بالذات بر خداوند حقی دارند اما اگر حقی را خداوند از
روی تفضل و بزرگواری به کسی دهد منافات ندارد چنانچه در برخی از آیات قرآن
بندة خود را ذیحق و خودرا بدهکار معرفی میکند: «کانَ حَقّاً عَلَینا
نَصرُالمُومنین» (47) (یاری کردن افراد مومن حقی است برما) و در جای دیگر
از بندگانش وام می خواهد: «مَن ذَالذی یُقرِضُ اللهَ قَرضاً حَسَناً» (48)
(کیست که به خدا وام نیکو بدهد؟ ) دلیل دیگر فعل معصوم است زیرا پیامبر
گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) هنگام دفن فاطمه بنت اسد خداوند را
به حق پیمبرانش قسم داد و در حق او چنین دعا کرد: اللّهم اغفر لِاُمّی
فاطمه بنت اسد وَ وَسِّع علیها مَدخَلَها بحقِّ نبیک و الانبیاء الذی مِن
قبلی» خدایا بحق پیامبرت و انبیای که قبل از من بودند مادرم فاطمه بنت اسد
را مغفرت و قبرش را وسیع گردان. (49) حنفیها وشافعیها این امر را مکروه
«ونه حرام و شرک» میدانند. (50)
نذر و ذبح برای غیر خدا
از جمله اعمالی که به جهت آن وهابیان مسلمانان را مارک و برچسپ شرک
وبدعت میزند موضوع ذبح و نذر برای اموات و غیر خداست. محمدبن عبدالوهاب در
باره قربانی کردن مینویسد: «پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با مشرکان
جنگید تا تمام اعمال؛ از جمله قربانی کردن تنها برای خدا باشد» . (51) و
ابن تیمیه در باره نذر میگوید: «علمای ما جایز نمیدانند که کسی برای قبری
یا مجاوران آن چیزی نذر کند، خواه پول باشد یا روغن چراغ یا شمع یا حیوان
وغیر این امور، و تمام این نوع نذرها معصیت وحرام میباشد» . (52) اما
تحقیق مطلب آن است که اگر قربانی با قصد عبادت برای غیر انجام گیرد مانند
قربانی کردن بت پرستان ویا نذر را برای غیر خدا به قصد این که آن شخص زمام
امور را به دست دارد لذا شایستگی برای نذر را دارد خلاصه قصد تقرب به مخلوق
خدا داشته باشد، این گونها عمال با چنین نیتی شرک آلود خواهد بود
اما
اگر حیوانی را از طرف اولیای الهی ذبح کند تا ثوابش را برای آنها اهدا کند
و یا نذری کند تا ثوابش را به اولیای الهی هدیه نماید قطعا اشکالی نخواهد
داشت، زیرا در روایت است که خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حیوانی
را به دست خود قربانی نمود و عرض کرد: «بار خدایا این قربانی از طرف من وهر
کسی که از امتم قربانی نکرده باشد» . (53) ونیز در مورد نذر امده که آن
حضرت به دختری که برای پدر ومادرش نذری کرده بود فرمود: به نذر خود وفا کن.
(54) نظر علمای اهل سنت نیز با نذر وقربانی که از نوع دوم باشد موافق و آن
راتجویز کردهاند و در این مختصر از باب نمونه نظر «عزامی» در رد بر ابن
تیمیه آورده میشود: «پس هرگاه کسی برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)
ذبح کرد، یا چیزی را بر او نذر نمود، او قصد ندارد جز آنکه تصدقی از ناحیة
آن حضرت به این عمل بدهد، و ثواب آن را به پیامبر (صلی الله علیه وآله
وسلم) عرضه نماید. این عمل از هدایای زندهها بر مردگان است که مشروع بوده و
هدیه دادن آن ثواب دارد ... .» . (55)
توسل
یکی دیگر از موارد اختلاف بین وهابیان وسایر مسلمین، توسل به اولیای
الهی و وسیله قرار دادن انان نزد خداوند است. وهابیان آنرا جایز نمیدانند
اما عموم مسلمین نه تنها آن را جایز بلکه بر آن عمل کرده و جزو سیرةشان
محسوب میشود.
اما باید گفت وهابیون توسل به خدا، ذات و اسماء و صفاتش،
طاعت وایمان، قران کریم، ذات پیامبر در زمان حیات و قبل از آمدنش به دنیا،
دعا وآثار پیامبر در زمان حیاتش را جایز دانستهاند اما توسل به جاه ومقام
ودعا وآثار پیامبر و اولیای الهی را در زمان حیات برزخی حرام وشرک آلود
میدانند.
فتواهای وهابیان:
1-شیخ صالح بن فوزان: «هر کس به خالق و
رازق بودن خداوند ایمان آورد، ولی در عبادت واسطههای بین خود و خداوند
قرار دهد، در دین خدا بدعت گذارده است... واگر به وسائط متوسل شود (به جهت
جاه ومقام انان) بدون آنکه آنان را عبادت کند، این بدعت حرام و وسیلهای از
وسائل شرک است.»
2-ناصرالدین البانی: «من معتقدم کسانی که به اولیاء و
صالحان و ... توسل میکنند از راه حق گمراهند...». (56) اما سایر مسلمین
آنها را قبول داشته و توسل به طاغوت وبتها را قبول ندارند. علامه امینی
در این مورد نیز آورده است: امام ابن الحاج محمد قیروانی مالکی متوفای 737ه
در کتاب «المدخل» در فصل زیارت قبور ج1 ص257 بعد از مطلوب بودن زیارت قبور
انبیاء میگوید: بوسیله آنها به خدا در مورد قضاء حوایج و آمرزش گناهان
توسل جوید و بداند که خواسته هایش بر آورده خواهد شد چون آنان در گشوده
خدایند و سنت خدا بر این جاری شده که حوائج را بدست آنان و بوسیله آنان بر
آورد ... اما در مورد زیارت آقای اولین و آخرین پیامبر عزیز ما (صلوات الله
و سلامه علیه) آنچه که در بارهای دیگر پیامبران گفتیم باید خیلی بیشتر
رعایت گردد یعنی با ادب تمام و احترام و خضوع و خشوع بیشتر باشد زیرا او
شفیعی هست که شفاعتش رد نمیشود و کسی که رو سوی او آرند و به بارگاه او
نازل شود و از او کمک بگیرد و به او پناه برد محروم نمیگردد زیرا او قطب
دایره کمال و عروس آفرینش است. (57)
نورالدین سمهودی از علمای اهل سنت
میگوید: «استغاثه و شفاعت و توسل به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و
جاه وبرکت او نزد خداوند از کردار انبیا وسیرةسلف صالح بوده و در هر زمانی
انجام میگرفته است، چه قبل از خلقت و چه بعد از ان، حتی در حیات دنیوی و
برزخ. هرگاه توسل به اعمال صحیح است؛ همان گونه که در حدیث غار امده، توسل
به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اولی است.» (58)
------------------------------
1. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص273به نقل از مجموع فتاوی بن باز ج2 ص549.
2. امین، محسن، تاریخچه، نقدوبررسی عقاید و اعمال وهابیها، مترجم؛ سیدابراهیم سیدعلوی، ص211
3. همان، ص153.
4. چالشهای فکری وسیاسی وهابیت، ص31، بنقل از جزیرةالعرب فی القران العشرین، ص341.
5. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص308به نقل ازجامع الاصول ج1 ص10و11
6. همان
7. . همان
8. نقدوبررسی عقاید و اعمال وهابیها، ص 120.
9. همان.
10. همان، ص135.
11. همان، ص136.
12. همان، ص135
13. چالشهای فکری واساسی وهابیت ص31، نقل از کتاب التوحید، ، ص157
14. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص241 به نقل از الفتاوی ج5 ص192.
15. چالشهای فکری و سیاسی وهابیت، ص 27، نقل از کتاب التوحید، ص157.
16. همان.
17. حسینی طهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی ج5، ص161.
18. همان ص159.
19. سبحانی، جعفر آیین وهابیت، صص285. 291.
20. سبا ء: 10. 13؛ نمل: 38. 40؛ کهف: 65؛ نمل: 15و16؛ جن: 26و27؛ آل عمران: 41.
21. چالشهای فکری واساسی وهابیت ص 31، نقل از مخالفة الوهابیة للقران والسنة، ص 15.
22. یوسف/ 93و96.
23. بقره/60
24. نمل/16و19
25. آل عمران/49
26. نقدوبررسی عقاید و اعمال وهابیها، ص 150 به نقل از خلاصه الکلام ... ص230
27. نقدوبررسی عقاید و اعمال وهابیها، ص، 150
28. منهاج السنه ج4 ص 5و6
29. مائده / 55
30. چالشهای فکری و سیاسی وهابیت، ص 17 به نقل از مختصر منهاج السنه، ج 2، ص611.
31. عبدالحسین، امینی، الغدیر، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1366، چ2، ج3، صص156و157.
32. شوری / 23
33. چالشهای فکری و سیاسی وهابیت، ص 17 به نقل از مختصر منهاج السنه، ج1، ص352
34. الغدیر، ج3، صص156و172.
35همان ص499.
36. چالشهای فکری و سیاسی وهابیت، ص 48 به نقل از الرد علی الاخنایی ص52.
37. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص500 به نقل از اللجنة الدائمه للبحوث العلمیه والافتاء، رقم فتوا 423.
38. امینی، عبدالحسین، الغدیر، مترجم زین العابدین قربانی، ج5 ص158،
39. همان ص 161.
40. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص 506 به نقل از المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، قسطلانی ج3، ص405.
41. همان به نقل از شفاء السقام، ص184.
42. سبحانی، جعفر، گزیده راهنمای حقیقت، ص76، به نقل از صحیح مسلم، 3/63کتاب الجنایز.
43. چالشهای فکری و سیاسی وهابیت، ص32، نقل از ال فقه علی المذهب الاربعه ف ص 540.
44. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص 490به نقل ازالمجموعه الرسائل والمسائل ج1ص14.
45. همان، به نقل از همان ص17.
46. همان، به نقل از تطهیرالاعتقاد ص14.
47. روم/47
48. حدید/11.
49. برگزیده راهنمای حقیقت، ص64.
50. چالشهای فکری و سیاسی وهابیت، ص32، نقل از سرگذشت وهابیت، چ 1، ص 16.
51. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص494.
52. همان، ص496
53. همان ص495.
54. نقدوبررسی عقاید و اعمال وهابیها، ص 333.
55. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص 498.
56. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص400به نقل از المنتقی من فتاوی الشیخ بن فوزانج2ص54وفتاوی البانی ص432.
57. الغدیر، مترجم زین العابدین قربانی، ج5 صص160 و161
58. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص415 به نقل از وفا الوفاء ج4ص1372